زمین خدا برای تازه شدن دیر نیست
| ||
|
وقتی بعد از هر درسی ، از من پرسش های تازه ای می پرسی و وقتی مدادت ، تمامک آنچه را که فهمیده ای ، روی ورقه می نویسد .... درخشش اندیشه ی بکر و خلاقت ، چشم پنجره را خیره می کند و من به این نتیجه می رسم که بجز خورشید بالای بام مدرسه ، خورشید های دیگری هم هر روز در گووشه و کنارمان طلوع میکنند . این جا کنار پنجره ها همیشه برای طلوع ، فرصت هست ... مثل تو که هر روز از مشرق نیمکت ها نمایان می شوی و هیچ ابری ، آفتاب چهره ات را نمی پوشاند ... به لیست اسامی هر کس که نگاه می کنم باغی از آفتابگردان می بینم که پنجره را محو تماشای خود کرده اند ... و هر روز در برابر چشم زمین ، به آسمان نزدیکتر می شوند . دفترت را پر میکنم از تکرار صدآفرین و کیفت را پر از سکه های رایج دوستی ... پا به پایت دنیا را دور می زنم تا جغرافیای مهر خداوند را یاد بگیری و تز جاده های ناشناس روی نقشه ، هراس نداشته باشی ، تا فردا از کنار همین پنجره ... طلوع تو را پشت میز معلم جشن بگیرم . [ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:معلم , طلوعی دیگر , ] [ 11:51 ] [ نصرت ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |